برداشت اول :
برداشت دوم :
برداشت سوم :
دارم عوض می شوم
دارم عوضی می شوم
چشم هایم همه صدف ها را
برای مروارید
گشته
صدف های گشنه ی لب ساحل
انگشت های مرا بلعیده اند
تازه فهمیده ام که
مروارید لب ساحل
افسانه ای بیش نیست
باز هم خدا را شکر
که هیچ وقت
شناگر ماهری نبوده ام !
من عاشقم و جناب خان نام من است
تنها سندم این دل ناڪام من است
گر وقت به تلخی گذرد، باکی نیست
شیرینی عمر، یاد احلام من است !
یه شعر دیگه هم تو ادامه مطلب میذارم ، هر کی نبینه ، ضرر کرده !!
در این ظلمت کده تا کی پی خورشید می گردی ؟
دلا من را رها کن تا پی امید می گردی
مرا کشتند کنج خانه ی غم نارفیقانم
در اطمینانِ نا اهلی پی تردید می گردی !
من از رفتارشان دلگیرم و یک روز خواهم رفت
و می دانم پی آنی که می گریید می گردی
از آن روزی که بغضم را شکستند و شدم تنها
پی آن کس که احساس مرا فهمید می گردی
کجایی ؟! بس کن این امیدواری را ... تمامش کن ...
کمی عاقل شو ، تا کی در پی امید می گردی؟
-----------------------
زیر نوشت :
این غزل رو میذارم ، بخاطر اینکه یادم نره ، از غزل آمده ام و به غزل باز خواهم گشت !
قرار شد کمتر کلاسیک بذارم ، نه هیچی ... هنوزم قلبم موزون میتپه ! :-))
نه پای
رفتن دارم
و نه دیگر توان نشستن
نه میتوان دل کند
و نه میتوان این هوای مسموم را تحمل
تنها
دنبال طنابی میگردم
که ایستاده نگه دارد
مترسک بی جانم را
از ترس کلاغ ها __
....................................
حاشیه:
آدم ناراحت گاهی اوقات یه حرفایی میزنه،بعد پشیمون میشه ...اگه مردم بدونین کار خودم نبوده هااا !
بخواهم صدایم را نشنوی
دهانم را میگیرم
نه گوش هایت را ...
بخواهم بدی هایت را نبینم
چشم هایم را میبندم
نه دست هایت را ...
ولی ای کاش
آنقدر دست داشتم
که جلوی دهان مردم را بگیرم
نه گوش هایم را ...
تو را هم دوست خواهم داشت
کنار شاپرک ها
در میان آرزو هایم
به قدر خاطراتی از زمان حال یا حتی
به قدر راه رفتن های یک نوزاد ده ماهه
که آوردند من را تا به اینجایی که میگویم:
<<تو را هم دوست خواهم داشت>>
تو را هم می کشانم با خودم
در عمق رویایی
که با هم
زیر باران
خیس تر از آسمان باشیم ...
اما ، نه ...
تو خود رویای بارانی ...
تو را مهمان کنم شاید
ان شا الله سال خوبی داشته باشید ، همگی.
این هم هدیه من به شما برای سال آینده...
***
رسیده باز بهار از میان فاصله ها
بهار فاصله ها
و قاصدک خبر از سال پیش رو آورد
که باز تکرار است
شروع زیبایش
در ابتدا گل و بستان
و شاپرک هایش
تمام تکرار است
و تنگ ماهی هفت سین و سبزه بی جان
و عیدی پدر و مادر و برادر جان
و اذیت باران
و حرمت مهمان
و غربت قرآن در شروع سفره ی عید
تمام تکرار است
و قاصدک میگفت
تمام سال جدید
وَ رفت و آمدنش
شروع تکراری،
ترینِ فاصله هاست
و خسته بود
همین
همین که با چشمش
هزار فاصله را او
مکرراً دیده
همین که مشدی ما
ز داستان پاک ها
ز باغهای رها
چه سیب ها چیده
همین که مادر او
قداست پسرش را سراب میدیده
و قاصدک میگفت
هزار مشدی و مادر
به خوابها دیده
و قاصدک میگفت
که خسته است از این
داستان تکراری
از این
غروب و غروب و غروب
بیداری
هزار سال میگفت و میشنیدم از او
زین جهان تکراری
این سراب بیداری
او به گوش من میخواند
از جوانی عمرش
از همین که حسرت پاییز در دلش دارد
از بهار سبزی که
در کنار پاییزی
رنگ لاله ها،قرمز
سبزی اش نمایان بود
از شروع سرو تهی از حقیقت
از سرخی
از بهار سبزی که
چشم قاصدک جایِ
صد خزان مشاهده کرد
از دلی که تنگ بهاریست
واقعی
و خزان
از شروع زیباتر
از امید نورانی
از هوا نمایان تر
و قاصدک تنها
رو به سوی مشرق بود
او بسوی مطلع امّید
بهارمان میگفت
من برای آمدنت
صبر میکنم آخر
شنیده ام که میایی
بهار حادثه ها
از همین لحظه به بعد ، فقط شعر های نوم رو توی وبلاگ میذارم.
نمیدونم ،شاید دلیل خاصی نداشته باشه،شایدم داشته باشه اما در کل بیشتر شعرهای نو ام رو میذارم.
میخوام غزل های و اینا رو پیش خودم نگه دارم،اما خوباشو میذارم تا نظر شما ها رو هم بدونم...
دوستدار شما.
سالتون پر از خوشبختی
نگاه تو نمیفهمد چرا زخم شده کاری
و خنجر را نمیبیند که در پشتم شده خاری
تو یادم داده بودی مثل مردم بی ریا باشم
و خود اما برای دوستانت هم دل آزاری
زلیخا را بگو این بار بیاید پشت در با <<تو>>
که شایدگشته باشد خواهشش از روی ناچاری
دلم میخواست پژواک صدایی آشنا باشم
که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
تو با این خاطراتت را همیشه یاد خواهم داشت
به شرطی که مرا با <<خنجرت>> همواره یاد آری
شاعر : مهدی
فردا دارم میرم مسابقات کشوری شعر
البته امروز میشه دیگه،بعد دوازدهِ !!
خلاصه دعا کنین که یه رتبه خوب بیارم
یا علی
سلام
به دلیل اینکه بعضی از دوستان استعداد و علاقه ی کافی به نوشتن را دارند اما حال و حوصله و یا توانایی مدیریت یک وبلاگ یا وبسایت و انتشار تراوشات ذهنی خود را ندارند،در وبلاگمان این امکان را برایشان قرار داده ایم تا از طریق وبلاگ ما این نشر مطلب با نام خود شخص انجام شود.
برای این منظور کافیست متن خود را با نامی که دوست دارید به عنوان نویسنده زیر آن درج شود در قسمت نظرات همین صفحه قرار دهید و چند روز منتظر بمانید.
من آنچه عـــقده دل بـــود بـــا تو و ا گـفــتــم ز من چرا تو برنجی که با صفا گفتم
من حسّ دست خودم را به کس نداده امش و سرّ دست نویسی رو با شما گفتم
هر آنچــــــه در دل من بــــــــــود در ورق آمد اگر چه قطره ای از آن شکسته پا گفتم
اگر که حق برســــــد شکـــر ور نه بازم شکـر من این سخن ز دل پاک مومنان گفتم
از آن که کم بنوشـــــــــتم همین هدف باشـد بهار سال دلم را فقط ســوا گفتم
اگر که نیکی ایــن ســـــال در دلــــــــم باشد رسد خوشی به من آخر سخن بجا گفتم
اگر چه این ســــخنم بار اولـــــــش نبــــــــود به گل به غنچه به نرگس سپس شما گفتم
هر عاشقی به جـــهان یک ســــخن جـدا دارد من این سخن ز دل جمله عاشقان گفتم
کمی ز حرف من این بـــود،شــــکر،خوش آمد کمی ز حرف خودم را به باد ها گفتم
من از عدالـــــــت داور ســـــــخن شنیده ام و از این جهت سخنم را به دادگاه گفتم
ســـخن دریـــدگی ام را خــــدا ببــخـــشدتم اگر چه حق سخن بر لطیفه وا گفتم
نون است
که عُرفا را
به عرفان میرساند
انکار نمیکنم
امّا
دیگر اینقدر ها هم محتاج نون نیستیم
جمهوری اسلامی ایران
نون دارد
حتی اگر لازم باشد همین یکی را با هم،میخوریم
ندوید
اینقدر دنبال نون ندوید
آخر آنقدر دنبال نون میدوید
که نه فقط نون را
بلکه همه ی ایمان را از ما بربایند
نون خالی
از گلوی انسانیت
پائین نمیرود ...