یه دوره ی متناوبی تو زندگی همه ی آدما وجود داره که البته مرد و زن هم نداره ! مخصوص نوشتن و تراوشات نوشتاری هم هست . تو این دوره ها ، آدمایی که معمولا برا خودشون مینویسن ، (یا حتی برا بقیه) نوشتنشون نمیاد . یعنی به معنی واقعی نمیاد دیگه ، شوخی بردارم نیست !
     البته کسی اشتباه نگیره این دوره ها رو با یه مورد مشابه دیگه ها ... . یه وقتی هست آدم هیچ حرفی برای گفتن نداره ؛ پس نمینویسه ، این فرق داره . حالا کاری ندارم که خیلیا اصلا این <حرفی برای گفتنن نداشتن > رو متوجه نمیشن و همیشه در حال نوشتن تراوشات ذهنی - چه قشنگا ، چه چرندا - هستن . ولی حقیقتا ، هر چند کمیاب ، هستند کسایی که اگه حرفی ندارن در لحظه دست به نوشتن نمیبرن و حافظه ی نوشتاری شان را با مطالب شوت و شاز مختل نمیکنن . اما مجموعا دوره ی مورد بحث من یکی دیگه است .
     مقدمتا بگم که آدم همیشه باید بدونه چی میخواد بگه و باید همیشه وقتی میخواد بنویسه حرفی برای گفتن داشته باشه ، بعد از مخزن حرفاش ، هرکدومو که عشقش کشید بکشه بیرون و یه دستمال به سر و روش بکشه و تر و تمیز ارائه بده . به همین خاطر ، همیشه باید خودش رو در معرض ورود اطلاعات مختلف ، از طریق انواع حس هاش قرار بده . حالا ؛ این دوره ی خاصی که من دارم میگم اون موقعی پیش میاد که نمیدونی چی باید بنویسی ! هر کدوم از حرفاتو که بر میداری میبینی ، الان وقت گفتنش نیست انگار ! تو مثال بالا اینجوری در میاد که ، دستماله اینقدر خاکی شده و کثیف ، که دیگه حرفاتو خوب تمیز و خوشگل نمیکنه ! اصلا دلت راضی به نوشتن نمیشه که نمیشه !
     در اینجور مواقع ، آدم مورد نظر ، هی میخواد بنویسه ، و هی نمیتونه بنویسه ! من برای این شرایط یه اسم بین المللی انتخاب کردم ، با عنوان حبس الرایت (حبس + رایت (write)) !
     این همه نوشتم که دو تا مسئله رو بگم ، اولا که اونایی که مثل خودم یه همچین عادت های غیر اختیاری رو دارن رو دلگرم کنم به عادی بودن ؛ ثانیا بگم که اگه گاهی اوقات کسی نمینویسه و تو نوشتن و حرفاش وقفه میوفته خیلی چیز بدی نیست !


-----------------------------------------------------
زیر نوشته :
# این پست یه شماره 2 هم داره ، که اونم چند روز دیگه میذارم .ترسیدم خیلی بلند بشه ، کسی نخونه ! برا همین دوتاش کردم !!
## با وجود اینکه حبس الرایت شده بودم ، نوشتن این پست ، یکم حالمو خوب کرد !