چند سالی بود که درگیری ذهنی پیدا کرده بودم ، حول یه همچین
شکل بیان مسئله ای.تو ذهنم بود یه دفتر بردارم و این نوشته های این شکلیمو
توش بنویسم . شاید تونستم بعدا به چند نفر هم بدم که بخوننش .
کلیت
قضیه این بود که ، خاطراتی رو که برام اتفاق می افتاد و من از توی اونها ،
مسائلی رو کشف میکردم رو به زبان ساده بنویسم.مهم ترین مسئله توی انجام
چنین برداشت هایی از زندگی فردی ، تمرکز و توجه همیشگی بود .
از
اونجایی که قرار بود ، خیلی خاطره هام با برداشت هامو بنویسم ، و همه اینها
در کنار هم یه چیز مشترک داشت - که اون نقطه مشترک ، نوع نگاه یکسان ، جهت
کشف حقایق بود - میخواستم اسم این دفتر و مجموعه رو بذارم نگاه .
خلاصه که زمان گذشت و زندگی چرخید و دفتر تبدیل شد به کیبورد و مانیتور. ولی نگاه همون نگاهه .
یه موضوع جدید که به وبلاگم اضافه میشه و به امید خدا ادامه داره .