این جا
لبی به لبخند باز نشده است ...
روزنه ی امیدی شکوفه نکرده
آغوشی امید گشایش نداشته
و عقده ای رویای باز شدن ...
نه...
قطره ای طراوت از آسمان نباریده
و ساقه ای حیات نروئیده
جسمی سایه نینداخته
و روحی عروج نکرده است ...
این نقطه از زمین
از ابتدای تاریخ
میزبان روشنایی نبوده
و حافظه اش چنان
روی شانه هایم سنگینی می کند
که حنجره ام فریاد می کشد
درد مشترک همه ی ساکنین این یک وجب خاک را
که انگار
از ازل
تنـــــها
حقیقتی از من
اینجا می نشسته
غـــــــــــرق در حسرت کسی چون تو _
**)این ترم هم فرجه ها تموم شد و من هیچی درس نخوندم !
خدا کنه لا اقل انقدر اراده داشته باشم که وسط امتحانام دیگه نیام پست بذارم و یکم به درسمم برسم !!!