در این ظلمت کده تا کی پی خورشید می گردی ؟
دلا من را رها کن تا پی امید می گردی
مرا کشتند کنج خانه ی غم نارفیقانم
در اطمینانِ نا اهلی پی تردید می گردی !
من از رفتارشان دلگیرم و یک روز خواهم رفت
و می دانم پی آنی که می گریید می گردی
از آن روزی که بغضم را شکستند و شدم تنها
پی آن کس که احساس مرا فهمید می گردی
کجایی ؟! بس کن این امیدواری را ... تمامش کن ...
کمی عاقل شو ، تا کی در پی امید می گردی؟
-----------------------
زیر نوشت :
این غزل رو میذارم ، بخاطر اینکه یادم نره ، از غزل آمده ام و به غزل باز خواهم گشت !
قرار شد کمتر کلاسیک بذارم ، نه هیچی ... هنوزم قلبم موزون میتپه ! :-))