چرا بغض وجودم را سپید ننویسم ؟
چرا قبول نکنم سپید هم شعر است ؟؟
حالا که
پر از نبودنت هستم
و لبریزم از خواستنت
و به یاد لحظه های دلتنگی می
افتم
میفهمم ...
میفهمم که چه قالبیست سپید
که چه شاعرانی هستند چشمانم
آن لحظه که از نبودنت
سپید مینویسند.
چرا سپید ننویسم
خواستنت را و نبودنت را ؟
چرا حالا که چشمانم هم پای کاغذ سپید
امضا میکنند ، ننویسم از دلتنگی ات سپید ؟
سپید من یعنی
سکوت شکسته شدن بغض دستم
همان که هرگز نشنیده ام
یا شاید نمیخواهم
نبودنت را رنگ دیگری ببینم
بیا ؛
بیا که تا نبینمت
با هر رنگی مینویسمت
همیشه و همه جا
ای همه کس
اما سپید
برای نوشتن
غم نیامدنت
- که نمیدانم کی و کجا آغاز شد -
رنگ دیگریست .
تحت رایت :
1) یک نوشته ی قدیمی ... یاد آور کلی خاطره !
2) یک سال دیگه ، خدا ما رو به شب های قدر رسوند . دعا گوی هم باشیم ! التماس دعا ...