مطمئنم باید بیشتر بنویسم!
نه فقط اینجا... همه جا... حالا هم دارم دنبال بهونه می‌گردم واسه نوشتن!
قدیما عقیده داشتم که آدم تا حرفی نداشته باشه نمی‌تونه بنویسه. ولی فقط همین؟ یه وقتایی بود می‌رفتم انجمن و اینور و اونور... اون موقع‌ها بیشتر می‌نوشتم. همون وقتا فهمیدم که آدم وقتی می‌خواد بنویسه باید حس و حال نوشتن هم داشته باشه. تازه بیشتر از این، فهمیدم که حتی آدم اگه حرفی هم نداشته باشه، وقتی حسش باشه شروع می‌کنه به نوشتن. یعنی می‌نویسه... چرت و پرت... ولی می‌نویسه. ولی اینی که فهمیدم رو خیلی نتونستم تو ذهنم نگه دارم. یادم رفت. میومد و می‌رفت...

حالا الان یه چیز دیگه به زندگیم اضافه شده! این‌که باید بنویسم! نیاز دارم بنویسم! هر از چند گاهی کاغذ برمیدارم و شروع می‌کنم به نوشتن، باز می‌ذارمش کنار. می‌ذارمش کنار در صورتی که واقعا دلم می‌خواد بنویسم. یه چیزی از توی مغزم، -یا شاید یه جای دیگه، ولی همون توها...- می‌خواد بیشتر بنویسم. نمی‌دونم چرا، ولی نمی‌تونم. نتونستم! ولی حالا می‌خوام. حالا خودم هم می‌خوام بنویسم. مطمئنم هیچ‌وقت تبدیل به کسی نمی‌شم که وقتی حرفی نداره، بازم به نوشتن ادامه بده! ولی حالا یه عالمه حرف دارم؛ که حتی خیلی‌هاشون هم گم و گور شده لای چرک و چروکای ذهنم و می‌خوام بنویسمشون.

دارم به این فکر می‌کنم دوباره برم دنبال یه انجمن شعری... چیزی... دنبال یه عالمه آدم باحال میگردم که باعث شن من بنویسم. گوش بدم به نوشتناشون و خودم هم بنویسم. دنبال حس و حال نوشتن می‌گردم. ایشالا درسم که تموم شد، اینقد می‌نویسم که دیگه تموم شم! ولی واقعا ننوشتنو دیگه نمی‌تونم!

در جریان باشین 😅


🤔🤔 واقعا چی شد که به این نتیجه رسیدم از اسم خودم این‌جا استفاده کنم!؟🤔