○
روزی به یک درخت جوان گفت کُندهای :
باشد که میزِ گوشهی میخانهای شوی !
•
تا از غمِ زمانه بیابی فراغ بال
ای کاشکی نشیمنِ پیمانهای شوی
•
یا اینکه از تو، کاسه ی «تاری» در آورند
شورآفرینِ مطربِ دیوانهای شوی
•
یا صندوقی کنند تو را، قفل پشتِ قفل
گنجی نهان به سینهی ویرانهای شوی
•
اما ز سوزِ سینه دعا میکنم تو را
چون من مباد آنکه درِ خانهای شوی !
•
چون من مباد شعلهور و نیمهسوخته
روزی قرینِ آهِ غریبانهای شوی
•
چون من مباد آنکه به دستانِ خستهای
در موی دخترانِ کسی شانهای شوی
::
روزی به یک درخت جوان گفت کُندهای :
«باشد که میزِ گوشهی میخانهای شوی»