داشتم در باره ی یه شعری جستجو میکردم چشمم به این شعر افتاد.به نظرم جالب بود.


اهل اینجایم

کار و بارم بد نیست

تکه طنزی دارم، تپه هوشی، سر سوزن اخلاص

مادری دارم، میشینه توی خونه، می بافه دونه دونه

دوستانی بهتر از صد دشمن...

لای یک نون لواش، پای آن لیوان چای

من که خوشحالم

لقمه ام پر شده از مشت پنیر!

من نمی دانم

که چرا می گویند، اسب گوسفند قشنگی است

 کفتر من پس کو؟

و چرا هیچ خری کرکس نیست

وزغ از یک گل ارکیده چه کم دارد؟ هان؟

اشتهامان پس کوش؟

گل شبدر آنجاست!!!

چشم ها را باید شست، با اسید یا وایتکس

کار ما نیست که خرمن کوبیم!

کار ما فوقش این است

که به گاوِ نرِ همسایه مان(!)

یک سلامی بکنیم


                                            منبع:یک تکه طنز